...من محالم تو به ممکن شدنم فکر نکن...

با چشمان تو

مرا به الماس ستاره ها نیازی نیست

با آسمان بگو !

...من محالم تو به ممکن شدنم فکر نکن......

از این خیابونا هر وقت رد میشمدیوونه تر میشم بی حد واندازهباور کن این روزا هر چی که میبینمفکر منو داره یاد تو میندازهاز این خیابونا حیرون و سرگردونهر روز رد میشمفک می کنم کم کم دیونه بازی رودارم بلد میشمانگار قدمام به این خیابوناوقتی که تو نیستی بدجوری وابسته استانقدر که با فکرت قدم زدم اینجاحتی خیابونم از قدمام خسته استتو این پیاده رو بین همین مردمبا اشتباه اما خیلی تو رو دیدماین که چرا نیستی من این سوال و ازهرکس که میدیدم صد بار پرسیدموقتی حواس تو درگیر رفتن بودبیهوده جنگیدم تو از همون اولمنو نمیخواستی من دیر فهمیدمانگار قدمام به این خیابوناوقتی ...من محالم تو به ممکن شدنم فکر نکن......ادامه مطلب

این همه مدت ننوشتم به خاطر نصفه کاره ماندن یک پست بارانی ... اشتباه بود .. آخر هم قیدش را زدم ... یعنی همانطور که مانده بود رهایش کردم و هر شب چند خطش را ادامه میدهم ... باشد که پیش از تولد پاییز تمام شود .. :) شهریور خیلی ناگهانی شروع شد ... و ناگهانی تر دارد به نیمه می رسد ... هیچ وقت شهریور را دوست نداشتم ... بی خاصیت ترین ماه سال است ... از نفرت تیر و مرداد که بگذریم این شهریور زیادی، اضافی است ! آن دو ماه کذایی تابستانند ... تازه میتوان خرداد را هم تنگش زد و بهار سنگین را 2 ماهه پایان داد ... شهریور نه شبیه تابستان است ... و نه لایق پاییز ... خنثی ترین ماه سال است و من از ای ...من محالم تو به ممکن شدنم فکر نکن......ادامه مطلب

برای تولدت باید طومارها بنویسم .... طومارها بنویسم و باز واژه کم بیارم در برابر شکوه و زیباییت ... اینکه همه جا داد بزنم و اومدنتو تبریک بگم فقد برا اینه که این حجم از خوشحالی و ذوق زدگی کار دستم نده ! ک اگه بخام تو خودم بریزم هیجان اومدنتو نفس کم میارم برای بلعیدنت :) پس حالا که به همه یاداوری کردم اومدنتو،،، آروم و یواشکی زیر گوشت طوری که صدای خش خش هیچ برگی امپراطوریه نابتو بیدار نکنه زمزمه میکنم ... قدم هات مبارکِ دلم پاییز من .... :) خوش اومدی ناب ترینِ من ! ...من محالم تو به ممکن شدنم فکر نکن......ادامه مطلب